شکوه امام علیه السّلام چنان بود که همگان در برابرش سر تعظیم
فرود مىآوردند و آن بزرگوار، شکوه و جلال را از نیاکانش به ارث برده بود، سیمایش،
سیماى انبیا و شکوهش شکوه اوصیا بود. کسى از دشمنان و یا شیعیانش با او روبرو
نمىشد مگر آن که تحت تأثیر هیبت و جلال او قرار مىگرفت.
محمّد بن حسن اشتر علوى درباره هیبت آن حضرت نقل مىکند: من با پدرم
در بیرون کاخ متوکل با جمعى مردم از طالبیان، عبّاسیان و آل جعفر بودیم در آن
جایگاه که ایستاده بودیم، ناگاه ابو الحسن- امام هادى علیه السّلام- آمد، تمام مردم
براى احترام و بزرگداشت آن حضرت، از اسب پیاده شدند، تا این که آن بزرگوار وارد
قصر شد. بعضى از مردم شروع به اعتراض کردند که چرا باید امام، این قدر احترام شود!
و گفتند: چرا باید ما براى این پسر بچه از مرکب پیاده شویم؟ او نه شرافتش از ما
بیشتر است و نه بزرگسالتر از ماست، به خدا سوگند، وقتى که بیرون بیاید، از مرکب
پیاده نمىشویم ...
ابو هاشم جعفرى در ردّ سخن آنها گفت:
به خدا سوگند که شما با کوچکى و خوارى براى او پیاده خواهید شد ..
تا این که امام علیه السّلام بیرون آمد، صداى تکبیر و تهلیل بلند شد،
و مردم همگى به احترام او از اسب پیاده شدند، آنگاه ابو هاشم رو به آن مردم کرد و گفت: آیا شما نبودید که تصمیم داشتید به احترام او از مرکب پیاده نشوید؟
آنها علاقه خود را نسبت به امام پنهان نداشتند و گفتند: به خدا قسم، ما بىاختیار از مرکبها پیاده شدیم ... 1
براستى که هیبت امام علیه السّلام، از بزرگى و عظمت آن حضرت، دلها را
پر مىکرد، چنان نبود که شکوه و هیبت او از قدرت و سلطنت نشأت گرفته باشد، بلکه
منشأ آن اطاعت خدا و پارسایى در دنیا و تقواى دینى فوق العاده آن بزرگوار بود که از
ذلّت نافرمانى خداوند خارج و به عزّت اطاعت او داخل شده بود. درباره شکوه فوق
العاده آن حضرت در نظر مردم آمده است که هرگاه متوکّل وارد مىشد، کسى در کاخ
نمىماند، مگر این که آماده خدمت به آن بزرگوار مىشد و بر یکدیگر، براى کنار زدن
پردهها و گشودن درها، سبقت مىجستند و زحمت هیچ کارى از این قبیل را به آن حضرت
نمىدادند 2
ا
[1] بحار الانوار: 13جلد/صفحه 131، اعیان الشیعة: جلد4/ ق 2/ 274- 275.
[2] بحار الانوار: جلد13/ صفحه129.
... و سیاهی تو را نمی فهمد
خارج از فهم کرم شب تابی
دشمنت هر چه گفت باکی نیست
تو نقی، پاک، مثل بارانی
حضرت علی بن محمد علیه السلام ملقب به "هادی"، دهمین امام شیعیان است. آن حضرت در نیمه ذیحجه سال 212 هجری در "صریا" متولد گشت. آن حضرت و فرزند گرامی ایشان امام حسن عسکری علیهماالسلام به عسکریین شهرت یافتند[1]، زیرا خلفای بنیعباس آنها را از سال 233 ه. ق به سامرا(عسکر) برده و تا آخر عمر پر برکتشان در آنجا، آنها را تحت نظر قرار دادند. امام هادی علیه السلام به لقبهای دیگری مانند: نقی، عالم، فقیه، امین و طیب شهرت داشت و کنیه مبارک ایشان ابوالحسن است.
پس از شهادت امام جواد علیهالسلام در سال 220، فرزندش امام هادی علیهالسلام که هنوز بیش از شش سال نداشت، به امامت رسید. از آنجا که شیعیان به استثنای معدودی مشکل بلوغ امام را درباره امام جواد(علیهالسلام) پشت سر گذاشته بودند، در زمینه امامت امام هادی(علیهالسلام) تردید خاصی برای بزرگان آنها به وجود نیامد. به نوشته شیخ مفید و همچنین نوبختی، همه پیروان امام جواد(علیهالسلام) به استثنای افراد معدودی، به امامت حضرت هادی(علیهالسلام) گردن نهادند. آن عده معدود که از قبول امامت حضرت هادی(علیهالسلام) سر باز زدند، تنها برای مدت کوتاهی به امامت موسی بن محمد (م 296) معروف به "موسی مبرقع" مدفون در قم معتقد گردیدند؛ لیکن پس از مدتی از امامت وی روی برتافتند و امامت حضرت هادی(علیهالسلام) را پذیرفتند.[2]
[1].
الفصول المهمه، ص 277.
[2]. فرق الشیعه، ص 91.
میگفت من زینبم و رسول خدا بر سر من دست کشید و جوان شدم ... فرستادند سراغ امام علی نقی (ع) ... حضرت فرمود : گوشت فرزندان فاطمه (س) بر درندگان حرام است ... اگر راست میگویی وارد قفس شیر شو ... مـتـوکـل گـفت : یا اباالحسن چرا خود به نزد آنها نمى روى ؟ امام هادی (ع) وارد قفس شد ... شیران خدمت آن حضرت آمدند واز روى خضوع سـر خـود را در جـلوآن حـضرت بر زمین مى نهادن آن حضرت دست بر ایشان مى مالید وامر کـرد کـه کـنـار رونـد، تـمـام بـه کـنـارى رفـتـنـد واطـاعـت آن جـنـاب را مـى نمودند. امام وقتی از قفس خارج شد گفت : هرکس گمان مى کند که اولاد فاطمه اسـت وارد قفس شود. در ایـن وقـت آن زن گـفـت کـه مـن ادعـاى بـاطـل کـردم وفـقـیـرى مـرا بـاعـث شـد کـه ایـن ادعا را کـنـم.